درخششی با تو (پارت ۳)

01:28 1402/11/18 - 다삼🧚‍♀️

ادامه پارت دو....

از زبان مرینت

آقای کلین مورفی: خب حالا اشکال نداره من میرم خداحافظ 

من: خداحافظ

پرستار: خب وقتی من معاینه ات کردم مثل اینکه افسردگی داشتی

من: خب!؟

پرستار: میخوام باهات مثل یک روانشناس یا یک مصاحبه گر برخورد کنم و چندتا سوال بپرسم 

من: باشه

پرستار: دوستی رفیقی چیزی داری در و دل کن

من: ما یه خانواده فقیریم که به نون شب محتاجیم من توی یک جایی کار میکردم و ۱۴ سالمه و به صاحب کار گفته بودم ۱۹ سالمه تا ثبت نام بشم ولی بعد ها صاحب کارم فهمید من ۱۴ سالمه و اخراجم کرد میترسیدم به مامانم بگم برای همین صبح زود به بهونه سرکار میزدم بیرون ولی آبجیم حلن که ۱۷ سالشه اون مدرسه میره و من نمیرم اون از کیف مامانم پول خیلی زیادی دزدی کرد تا بره اردو ولی مامانم منو مقصر میدونست و آبجیم جلو روی خودم به مامانم گفت که من اخراج شدم و مامانم منو از خونه پرت کرد بیرون من هم هیچ رفیقی ندارم

پرستار: واقعا بخاطر این داستان متاسفم

من: چرا شما باید متاسف باشید؟

پرستار: خب چون تاحالا همچنین تجربه ای نداشتم

من: اهان ولی آدما هرچقدر مهربون هم باشند باز تا چیزی رو تجربه نکن نمیتونن زیاد درک کنن

پرستار: منم راستش هیچ رفیقی ندارم یعنی داشتم ولی چون من درسم خوب بود و خیلی پیشرفت داشتم رفیقام باهام قهر شدن

من: اوهوم

پرستار: ما میتونیم باهم دیگه دوست باشم مطمئن باش

من: اما تو از یه خانواده ثروتمندی تو یه دکتری و منم یه آدم بیکار فقیر

پرستار: مهم ذاته وگرنه که غیافه که همه دارن 

من: واقعا تو میخوایی با من دوست باشی

پرستار لبخندی زد و گفت: معلومه که آره داداش ما هفت خط این کارهایم بیا خاطرات بامزه مونو بگیم

من: یبار میخواستم سوار اتوبوس بشم ولی بند کفشم باز شد روی پله اتوبوس بند کفشمو بستم بعد تازه یادم اومد کیفمو برنداشتم و بعد فرار کردم😐

پرستار: اسمت چیه اسم من آلیا سزار هست

من: منم مرینتم مرینت دوپن چنگ هستم

الیا: گوشی داری

من: نوچ

الیا: من دوتا گوشی دارم هردوشون یه مدل هستن سیمکارت اینا هم دارن تو این گوشی نه عکسی هست و نه فیلم و شماره ای دست نخورده است بیا مال تو

من: واقعا خیلی ممنون 

بعد گوشی رو ازش گرفتم رفتم براش رمز گذاشتم تصویر زمینه گذاشتم اینا 

من: شمارتو بگو 

الیا: ۰۹۰۵۴۴۷۶۵۹۳ ( شماره رو الکی زدم)

من: سیو شد حله ولی یچیزی حل نشده

الیا: من یه خونه تکی دارم اونجا باهم دیگه زندگی می‌کنیم

من: عه اونم حل شد واقعا از اینهمه لطفی که میکنی ممنونم

الیا: رفیق اینطور چیز هارو نداره دو پاشو بریم اونجا خودش وسایل برای تو به حد کافی داره

رفتیم و سوار ماشین شیک الیا شدیم یه لامبورگینی سفید بودش و الیا گاز رو گرفت 

من: نهایت سرعتت همینه؟

الیا: آره 

من: میذاری پشت فرمون بشینم

الیا:مگه بلدی 

من: بخاطر شغلی که داشتم صاحب کارم بهم یاد داده بود

الیا: باشه ولی مواظب برو 

جاهامون رو عوض کردیم نشستم پشت فرمون 

من: عه پس اِکسیژن هم داره (نمیدونم اسمش چیه من بهش میگم اِکسیژن همونی که تو جایی که گاز هست که میزنیم یهو برق میده و سرعت ماشین زیاد میشه)

یهو گاز رو گرفتم و اِکسیژن رو هم زدم اونقدر تند میرفتم که جای رد لاستیک ماشین میموند

لوکیشن روی گوشی الیا بود و منم از روش نگاه میکردم و به اون آدرس میرفتم پنج دقیقه ای رسیدیم

الیا: بی‌شعور 

من: به من چه

رفتیم تو خونه نبود که قصر بود

 

 

 

 

 

 

تا پارت بعد بای