ادامه پارت دو....
از زبان مرینت
آقای کلین مورفی: خب حالا اشکال نداره من میرم خداحافظ
من: خداحافظ
پرستار: خب وقتی من معاینه ات کردم مثل اینکه افسردگی داشتی
من: خب!؟
پرستار: میخوام باهات مثل یک روانشناس یا یک مصاحبه گر برخورد کنم و چندتا سوال بپرسم
من: باشه
پرستار: دوستی رفیقی چیزی داری در و دل کن
من: ما یه خانواده فقیریم که به نون شب محتاجیم من توی یک جایی کار میکردم و ۱۴ سالمه و به صاحب کار گفته بودم ۱۹ سالمه تا ثبت نام بشم ولی بعد ها صاحب کارم فهمید من ۱۴ سالمه و اخراجم کرد میترسیدم به مامانم بگم برای همین صبح زود به بهونه سرکار میزدم بیرون ولی آبجیم حلن که ۱۷ سالشه اون مدرسه میره و من نمیرم اون از کیف مامانم پول خیلی زیادی دزدی کرد تا بره اردو ولی مامانم منو مقصر میدونست و آبجیم جلو روی خودم به مامانم گفت که من اخراج شدم و مامانم منو از خونه پرت کرد بیرون من هم هیچ رفیقی ندارم
پرستار: واقعا بخاطر این داستان متاسفم
من: چرا شما باید متاسف باشید؟
پرستار: خب چون تاحالا همچنین تجربه ای نداشتم
من: اهان ولی آدما هرچقدر مهربون هم باشند باز تا چیزی رو تجربه نکن نمیتونن زیاد درک کنن
پرستار: منم راستش هیچ رفیقی ندارم یعنی داشتم ولی چون من درسم خوب بود و خیلی پیشرفت داشتم رفیقام باهام قهر شدن
من: اوهوم
پرستار: ما میتونیم باهم دیگه دوست باشم مطمئن باش
من: اما تو از یه خانواده ثروتمندی تو یه دکتری و منم یه آدم بیکار فقیر
پرستار: مهم ذاته وگرنه که غیافه که همه دارن
من: واقعا تو میخوایی با من دوست باشی
پرستار لبخندی زد و گفت: معلومه که آره داداش ما هفت خط این کارهایم بیا خاطرات بامزه مونو بگیم
من: یبار میخواستم سوار اتوبوس بشم ولی بند کفشم باز شد روی پله اتوبوس بند کفشمو بستم بعد تازه یادم اومد کیفمو برنداشتم و بعد فرار کردم😐
پرستار: اسمت چیه اسم من آلیا سزار هست
من: منم مرینتم مرینت دوپن چنگ هستم
الیا: گوشی داری
من: نوچ
الیا: من دوتا گوشی دارم هردوشون یه مدل هستن سیمکارت اینا هم دارن تو این گوشی نه عکسی هست و نه فیلم و شماره ای دست نخورده است بیا مال تو
من: واقعا خیلی ممنون
بعد گوشی رو ازش گرفتم رفتم براش رمز گذاشتم تصویر زمینه گذاشتم اینا
من: شمارتو بگو
الیا: ۰۹۰۵۴۴۷۶۵۹۳ ( شماره رو الکی زدم)
من: سیو شد حله ولی یچیزی حل نشده
الیا: من یه خونه تکی دارم اونجا باهم دیگه زندگی میکنیم
من: عه اونم حل شد واقعا از اینهمه لطفی که میکنی ممنونم
الیا: رفیق اینطور چیز هارو نداره دو پاشو بریم اونجا خودش وسایل برای تو به حد کافی داره
رفتیم و سوار ماشین شیک الیا شدیم یه لامبورگینی سفید بودش و الیا گاز رو گرفت
من: نهایت سرعتت همینه؟
الیا: آره
من: میذاری پشت فرمون بشینم
الیا:مگه بلدی
من: بخاطر شغلی که داشتم صاحب کارم بهم یاد داده بود
الیا: باشه ولی مواظب برو
جاهامون رو عوض کردیم نشستم پشت فرمون
من: عه پس اِکسیژن هم داره (نمیدونم اسمش چیه من بهش میگم اِکسیژن همونی که تو جایی که گاز هست که میزنیم یهو برق میده و سرعت ماشین زیاد میشه)
یهو گاز رو گرفتم و اِکسیژن رو هم زدم اونقدر تند میرفتم که جای رد لاستیک ماشین میموند
لوکیشن روی گوشی الیا بود و منم از روش نگاه میکردم و به اون آدرس میرفتم پنج دقیقه ای رسیدیم
الیا: بیشعور
من: به من چه
رفتیم تو خونه نبود که قصر بود
تا پارت بعد بای