بخش غمناک رمان {تنها}

16:40 1402/09/27 - Venoosa

جنبه نداری نخون این بخش اولشه

سین نکردم گوشیمو برداشتم شروع کردم ازخودم فیلم گرفتن

از اول شروع کردم 

از زبان ملوری:

سلام یا خدانگه دار

حرفم اینهکه من توی تمام زنگیم

ساکت موندم توی خودم ریختم

دیگه پرم نمی تونم میگی چرا؟

بزار برات روشن کنم

از بچگیم خواهرم جیب مادرم رو زد مادرم زد توی گوشم گفت کاره توئه بی شعور الا....

پشت دوستم حرفای بد زدن من چیزی نگفتم همون دوستم وقتی شب خواب بودم از بدنم عکس گرفت چیزی نگفتمو پخشش کرد

عاشق یکی شدم بهش چیزی نگفتم نفهمید جلوی من بایکی رل زد چیزی نگفتم جلوی من بوسیدش چیزی نگفتم انقدر چیزی نگفتم که وقتی اومدم بگم بچشو دیدم

سخته میفهمی ولی الان دارم میگم تا بهفهمین همتون چی کشیدم

الان وقتشه که برم منو نبینید شاید توی یکجای دیگه ولی نه توی این دنیا

بعد از ویدیو شروع کردم به قرص خوردن نمی خواستم از ساختمون بپرم یا رگم روبزنم پس شروع کردم به قرص خوردن